۱۳۸۹ مهر ۲۳, جمعه

باز اي الهه ناز

باز اي الهه ناز

با دل من بساز

كين غم جانگداز

برود زبرم

گر دل من نياسود از گناه تو بود

بيا تا به سر گناهت گذرم

باز ميكنم دست ياري به سويت دراز

بيا تا غم خود را با راز و نياز زخاطر ببرم

گر نكند تير خشمت دلم را هدف

به خدا همچو مرغ پر شعور وشعف به سويت بپرم

........................

........................

تو الهه ي نازي در بزمم بنشين

من تو را وفادارم بيا كه جز اين نباشد

اين همه بي وفايي ندارد ثمر

به خدا اگر از من نگيري خبر

نيابي اثرم

هیچ نظری موجود نیست: