۱۳۹۲ تیر ۹, یکشنبه

گوگوش - داوری

گوگوش رقته تو مسابقه بهترین خواننده زن دنیا کاندیدا شده، بعد ملت هم بهش رای می‌دن.

حالا اگه یارو فکر میکرد که طرف واقعا بهترین خواننده زن دنیاست اصلا کونم نمیسوخت‌ها. مشکل من اینه که یارو میاد میگه به نظرم بهتر از گوگوش هم تو لیست هست، اما بهش رای دادم.

سوال بنده: چرا؟

البته سوال مشابهش رو وقتی که ملت پایه کروبی بودن ولی میرفتن به موسوی رای میدادن رو میپرسیدم و جوابشون رو میفهمیدم، نه اینکه به نظرم خیلی جواب قانع‌کننده‌ای باشه، ولی یه چیزی بود. مثلا طرف پراگماتیستی فکر میکرد و میگفت به هر حال کروبی رای نداره و ترجیح میدم کسی که به ایده‌آل من نزدیکتره رای بیاره. خوب اونجا یارو داره به کسی رای میده که بعدا قدرت اجرایی داره و باور داره که تو زندگیش تاثیر میذاره. (امیدوارم امر به کسی مشتبه نشه که من موافق هیچ کدومشون بودم)

حالا گوگوش الان قراره رای بیاره چه گلی به سر اینا بزنه که دارن با وجود اینکه باور دارن بهتر از اون هست بهش رای میدن؟

برا من اصلا این خواننده‌هه مهم نیست الان. من مشکلم اینه که چرا آدما نمیتونن داور بی‌غرض باشن؟

خوشحال می‌شم یکی بیاد بگه که چرا، که من اینقدر فکر نکنم که آدما خیلی گهن.

۱۳۹۲ تیر ۶, پنجشنبه

رینش جمهوری اسلامی به آدمها

اینکه یکی ادعا کنه که تو سیستم جمهوری اسلامی بزرگ شده و از نظر روانی سالمه مثل این میمونه که یه شیشه که با چکش آهنی خورد شده ادعا کنه که ترک بر نداشته. بنابراین من هم همچین ادعایی ندارم. فقط یه کم مشاهداتم از بقیه اذیت میکنه.

بودن با آدم‌های سالم کاری نیست که بشه به این راحتی‌ها انجام داد. کلا آدم سالم خیلی کم پیدا میشه. مخصوصا کسایی که سالها در معرض سیستم مبتذلی مثل رژیم ایران بوده باشند.

مثلا طرف ادعا میکنه که با رژیم ایران مشکل داره، بعد با تمام زیرساخت‌های اون حکومت داره زندگی میکنه.

طرف می‌آد اینجا عرق میخوره، بعد هنوز فکر میکنه سگ نجسه، خوب عموجون عرق رو همون کسی ممنوع کرده که گفته سگ نجسه، الان شما رو چه حسابی داری با یکیش حال میکنی با یکیش نه؟

این تیکه‌های دینی-مذهبی قضیه رو که بگذاریم کنار، یک دسته دیگه آدمها هستند که به شدت از نظر اجتماعی داغون شدن.

مثلا با طرف رفتیم سفر، بعد یکی که عکاسی کرده همه عکس‌ها رو بین ۳ نفری که تو سفر بودن به اشتراک گذاشته، بعد این رفته همه عکس‌هایی که خودش توش بوده رو پاک کرده. الان من سوالم اینه که اگه سانسور جمهوری اسلامی بده، پس چطوریه که شما با ۲ نفری هم که رفتی سفر نمیتونی عکس به اشتراک بذاری؟

بعد از اون بدتر رفته همون عکس‌ها رو گذاشته تو فیس‌بوک، یه عکس هم که یکی دیگه توش بوده (من) بو قیچی کرده که فقط خودش توش باشه و گذاشته اونجا. بعد باز سوال من اینه که شما علاقه‌ای نداری که حتی بگی که اون عکسا رو گرفته؟ بعد که میگی، همه نوشته‌های تو رو زیر اون عکس‌ها پاک میکنه. بعد میگن رژیم ایران خیلی وقیهه که اینقدر تابلو سانسور میکنه.

همه اینها رو که میبینم، هی پوزم میخوره که چطوری این رژیم اینقدر ریده بهمون. یعنی من تمام تلاشمم بکنم نمیتونم اینقدر به یه فرهنگ برینم.

۱۳۹۲ خرداد ۱۶, پنجشنبه

طلای سرخ - جعفر پناهی

چند روز پیش خواهرم می‌پرسید که می‌رم ایران یا نه. من که قصد رفتن ندارم فعلا، ولی معمولا یه طورای خنثایی می‌دونم که نمی‌خوام برم.

این فیلم رو دیدم (راستش الان که دارم می‌نویسم نصفش رو دیدم)، و باز مثل موقع‌هایی که هر از چند‌گاهی پیش می‌آد، به صورت فعال دلم نمی‌خواد برم.

نکته اینه که من تو اون مملکت قبل از اومدنم هم کاری در راستای درست شدنش نمی‌کردم، الان هم برم تخمشو ندارم که کاری کنم. کارهایی هم که به قولی هزینشون کمتره رو اصلا پایه نیستم، تو اون سیستم کاری نیست که نیان بگیرنت و فایده‌ای داشته باشه. پس وقتایی که دوباره یادم می‌آد چه سیستم مذخرفی جریان داره، بیشتر دلم نمی‌خواد که برم.

گمونم فیلم خوبیه، چون اعصاب من رو خیلی داغون به هم ریخت.