۱۳۹۰ آذر ۹, چهارشنبه

Wikipedia

خوب ما الان داریم رو یک سری داده کار می‌کنیم که مربوط به سرطان و اینا میشه. بعد ظاهرا ربط به خون هم داره. بعد ما شروع کردیم ببینیم این دکترهای گرام چطوری خودشون مریض‌ها رو از هم تشخیص می‌دن. نتیجه این شد که یه کتابی برداشتیم بخونیم دیدیم انگاری چینی نوشتن. 

یعنی حتی نمی‌شد بگی که این یارو الان لغت بایولوژی بود یا اینگیلیسی. بعد یه کتاب برداشتم که فقط در مورد مریضیه و اینا به صورت ابتدایی گفته بود. بعد اونم شرایطش همین بود.

در نهایت رسیدیم به ویکی‌پدیا و شروع کردیم از چند تا لغت که می‌دونستیم نمی‌دونیم چین به صورت جستجوی dfs وار رفتیم تو. الان اون کتابه یه کم بهتر شده. یعنی دیگه چینی نیست.

و اینگونه شد که ما بار دیگر به آفرینندگان ویکی‌پدیا آرزوی رحمت و این صحبت‌ها فرستادیم :ی

راستی محض رفع فضولی خوانندگان محترم لغات مطروحه از دسته Stem Cell, Lymphoma, Leukaemia بودند.

۱۳۹۰ آبان ۳۰, دوشنبه

هواشناسی

نگاه می‌کنی می‌بینی که بیرون سرده. بعد هواشناسی اینا رو نگاه می‌کنی می‌بینی که نوشته دما در روز کنونی از ۱ تا ۴ حرکت می‌کنه. اما همونجا که اینو نوشته ذکر کرده که الان دما -۲ می‌باشد. خوب عزیز من پیشبینی بلد نیستید بکنید دیگه الان رو که می‌تونید نگاه کنید بفهمید حداقل دما ۱ نیست و همین الان -۲ شده.

۱۳۹۰ آبان ۲۶, پنجشنبه

YVR

این هم فرودگاهی که یکی از روزهای آخر آگوست امسال (۲۰۱۱) من توش پیاده شدم و بعد از ۳ ساعت بالاخره وارد خاک اینجا شدم. البته اون موقع اینقدر ابری نبود. به قول این خارجی‌ها: YVR Airport


۱۳۹۰ آبان ۲۴, سه‌شنبه

رستوران

حدود ۳ سالم بود شاید. شاید هم ۴ سال. نمی‌دونم.

پولی در کار نبود.

تو خیابون‌های تهران نمی‌دونم برای چی با مامانم داشتیم راه می‌رفتیم برای مدت زیادی. برای نهار رفتیم تو یک رستوران و مامانم گفت هرچی می‌خوای سفارش بده. منو رو داد به من و من هم که نمی‌تونستم بخونم یکی رو انتخاب کردم. یعنی کباب انتخاب کردم.

گارسن اومد سفارش بگیره. فقط من سفارش دادم. مامانم چیزی سفارش نداد.

پولی در کار نبود.

غذا رو که آورد می‌خواست برای مامانم بذاره مامانم گفت که غذا برای منه. من خوردم و شاید آخرش مامانم هم از چیزی که مونده بود خورد.

وقتی گارسون اومد قبض رو بده من گفتم نمی‌شه اینجای فیلم رو سانسور بشه؟ طرف واقعا فکر کرد که دوربین مخفی‌ای چیزیه. می‌خواست پول نگیره اما مامان پول رو داد و اومدیم بیرون.

-------------

می‌خواستم موضوع رو بذارم مامان، دیدم مامان‌ها خیلی خفن‌تر از اینان که هم چین نوشته‌ای اسمش مامان باشه.

۱۳۹۰ آبان ۲۳, دوشنبه

Segmentation Fault


اولین بار برنامه رو اجرا میکنی و انتظار هم نداری که چیزی غیر از segmentation fault ببینی. اما وقتی gdb می‌کنی چیزی می‌بینی که پوزت می‌خوره:

(gdb) bt
#0 0x000000000040245a in Graph::operator== (this=0x0, other=...) at graphprocess.cpp:154
#1 0x000000000040248f in Graph::operator!= (this=0x0, other=...) at graphprocess.cpp:159
#2 0x00000000004035ac in SuperGraph::add_simple_edge (this=0x7fffffffde40, a=..., b=..., weight=13.0448) at graphprocess.cpp:354
#3 0x00000000004018c0 in main (argc=3, argv=0x7fffffffe0d8) at graphprocess.cpp:524

و در این لحظه بوزت می‌خوره که چطوریه که تابع کلاس رو اجرا کردی اما کلاس خودش نال بوده؟
به قول علیرضا اگه کلاس null بوده تابع عمه کلاس رو اجرا کردی؟

البته کاشف به عمل آمد که انگاری یه طوریایی داره اپراتور رو استاتیک در نظر میگیره. ولی بسی خندیدیم.

۱۳۹۰ آبان ۱۱, چهارشنبه

حمله نظامی

گمانم حدود ۷ سال پیش بود که احتمال حمله آمریکا به ایران زیاد شده بود و خیلی از تحلیل‌ها به اینجا می‌رسید که آمریکا به ایران حمله می‌کنه. اما به هر حال این اتفاق نیافتاد.

اما الان همون‌طور که اینجا نوشته، احتمالش دوباره داره زیاد میشه. تشنجاتی هم که از سمت هم آمریکا هم اسرائیل هم ایران تشدید شده، مثل قضیه برنامه ترور توی آمریکا و غیره یه طور‌هایی نشون می‌ده که طرفین همچین بدشون نمیاد سیستم به اون سمت حرکت نظامی پیش بره.

البته من شخصا اصلا پایه این حرکت نیستم. اما این وسط دولت‌ها پایه‌شن.

باید بخونم ببینم چی پیدا می‌شه در این مورد.

last.fm

دیروز هاردم رو تو لب جا گذاشتم. بعد آهنگ نداشتم گفتم برم یه سری رادیو گوش بدم. همینطوری رفتم تو last.fm. بعد تعدادی آهنگ‌ساز و اینا وارد کردم. بعد یه رادیوی شهرام ناظری آورد. شروع کردم گوش کردن. تا حالا همچین مجموعه خوبی ندیده بودم. عااااالی بود. عضو شدم. فقط ۳ دلار در ماه.

۱۳۹۰ آبان ۱۰, سه‌شنبه

مفاهیم اولیه

آدم‌ها تو اوین اولین چیزهایی که یاد می‌گرفتند یک سری مفاهیم اولیه بود که در حالت عادی هیچ کدوم از اون آدم‌ها دقیقا نمی‌دونستند چیه. این‌ها که اینجا می‌نویسم اصلا پشتوانه حقوقی نداره. فقط برداشت و دانشیه که آدم‌ها تو اون مدت کسب می‌کردند، بیشتر با تجربه.

بازداشت: این که دستگیر بشی و برای به قولی تحقیقات اولیه یک جایی نگهت دارن رو می‌گن بازداشت. البته در موارد بسیار این بازداشت با این که قرار هست موقت باشه، ممکنه چند سال هم به طول بیانجامه.

تفهیم اتهام: یکی باید به شما بگه که چرا دستگیر شدید و شما هم امضا کنید که تفهیم شدید. البته اگه هم امضا نکنید خیلی فرقی نمی‌کنه. همش تشریفاتی و مسخرست. قانون در اون موقعیت فرمان‌روا نیست.

بازپرس: بازپرس کسی هست که دستور دستگیری شما رو صادر کرده و یا صادر می‌کنه. نکته جالب هم این بود که خیلی از آدم‌ها دستگیر می‌شدند بعد دستور بازداشت براشون صادر می‌شد. دستور بازداشت عمومی صادر شده بود برای هر کسی که تو خیابون می‌خواستند بگیرن. بعدا به صورت خاص دستور بازداشت صادر می‌شد. درضمن بازپرس مسئول تفهیم اتهام به متهم هم هست. همه آدم‌ها تو همون روزهای اول معمولا توسط بازپرس کشیک اوین تفهیم اتهام می‌شدند. اون بازپرس تو یه اتاق تو قرنطینه می‌نشست و آدم‌ها رو دونه دونه صدا می‌کردند برای تفهیم اتهام.

بازجو و بازجویی: هااااا؟ این همون آقا بدست. بهش می‌گن کارشناس پرونده. کلا کلمه بازجو خیلی شنیده نمی‌شه. البته اون اول کسانی که دستگیر شده بودند تعدادشون خیلی خیلی بیشتر از اونی بود که بشه ازشون بازجویی کرد. روال اینطوری بود که صبح زود تا نیمه‌شب بازجویی گروهی انجام می‌شد. با اتوبوس گروهی به ۲۴۰ منتقل می‌شدند و روی زمین و صندلی می‌نشستند. بعد برگه بازجویی به همه داده می‌شد. بعد اونطور که یادمه ۱۳ تا سوال خونده می‌شد و همه می‌نوشتند و بعدش به اون‌ها جواب می‌دادند. اونجا چشم‌بندی در کار نبود. بازجوها بالاسر برگه‌ها راه می‌رفتند و گاهی سوال‌هایی به قضیه برای بعضی‌ها اضافه می‌کردند. کاملا شانسی بود. سوال‌هایی از قبیل اینکه خانواده چه کار می‌کنند و کجا دستگیر شدید و اتوبیوگرافی و این‌ها. بامزه این بود که یکی اونجا بی‌سواد بود و کنار دستیش براش می‌نوشت. بعد از نوشتن همه به قرنطینه برمی‌گشتند.

کیفرخواست: می‌شد چیزی که بازپرس پرونده به عنوان اتهام بعد از تحقیقات اولیه (یک سری بازجویی) اعلام می‌کرد و شما هم دفاع آخر رو می‌نویسید. گاهی بعد از این‌کار بازپرس قرار بازداشت رو به قرار وثیقه تبدیل می‌کنه. یعنی یکی باید وثیقه بذاره و شما آزاد بشید. گاهی هم به قرار کفالت. که این قرار کفالت فقط یک نفر ضامن عملا می‌خواست.

بیشتر کسانی که دستگیر می‌شدند به دادگاه نمی‌رسیدند و آزاد می‌شدند. یعنی با قرار کفالت یا وثیقه. اما پرونده‌ها به فراموشی سپرده نمی‌شد. یکی از بچه‌ها ۲ سال بعد رفته بود عدم سوء پیشینه بگیره، بهش گفته بودند باید بره دادگاه تکلیفش معلوم شه. البته کاریش نداشتن. اما تعداد زیادی از پرونده‌ها هنوز باز مونده اصولا.