۱۳۸۶ بهمن ۲۱, یکشنبه

به امید آزادی

امروز با یکی از دوستام بعد از حدود ۱۸ ماه تلفنی صحبت میکردم. وقتی از ایران داشت میرفت خیلی دودل بود. مردد بود. میترسید. اما الان فهمیده که برگشتن به این خراب شده احمقانه ترین کار ممکنه. خیلی خوشحالم که دوباره حالش اینقدر خوبه. دلم براش تنگ شده، ولی حاضر نیستم به این بهانه حتی دلم بخواد که اینجا ببینمش.

به امید روزی که تو همین مملکت آزاد زندگی کنیم.

۲ نظر:

علی گفت...

به امید آزادی

Zara گفت...

:), delam barat tang shode