۱۳۸۶ آذر ۱۰, شنبه

۱۶ آذر

آبان سال 32 بود؛ کابینه ی زاهدی و دولت انگلستان برای تجدید روابط ایران و انگلستان که در جریان ملی سازی نفت قطع شده بود، مخفیانه شروع به مذاکره کردند.

در تاریخ 24 آبان اعلام شد که نیکسون معاون رییس جمهور آمریکا از طرف آیزنهاور به ایران می آید. نیکسون به ایران می آمد تا نتایج «پیروزی سیاسی امیدبخشی را که در ایران نصیب قوای طرفدار تثبیت اوضاع و قوای آزادی شده است» (نقل از نطق آیزنهاور در کنگره ی آمریکا بعد از کودتای 28 مرداد) ببیند. دانشجویان مبارز دانشگاه نیز تصمیم گرفتند که هنگام ورود نیکسون، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا نشان دهند. وقوع تظاهرات هنگام ورود نیکسون حتمی می نمود.

رژیم شاه برای مسلط شدن بر اوضاع و حفظ سلامت (!) سفر نیکسون نیروهای نظامی خود را در دانشگاه مستقر کرد. روز 15 آذر یکی از دربانان دانشگاه شنیده بود که تلفنی به یکی از افسران گارد دانشگاه دستور می رسد که باید دانشجویی را شقه کرد و جلوی در بزرگ دانشگاه آویخت تا عبرت همه شود و هنگام ورود نیکسون صداها خفه گردد و جنبنده یی نجنبد....

صبح شانزده آذر ، هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجه تجهیزات فوق العاده ی سربازان و اوضاع غیرعادی اطراف دانشگاه شده، وقوع حادثه یی را پیش بینی می کردند.

دانشجویان حتی الامکان سعی می کردند که به هیچ وجه بهانه یی به دست بهانه جویان ندهند. از این رو دانشجویان با کمال خون سردی و احتیاط به کلاس ها رفتند و سربازان به راهنمایی عده یی کارآگاه به راه افتادند. ساعت اول بدون حادثه ی مهمی گذشت و چون بهانه یی به دست آنان نیامد به داخل دانشکده ها هجوم آوردند. از پزشکی، داروسازی، حقوق و علوم عده ی زیادی را دستگیر کردند. بین دست گیر شدگان چند استاد نیز دیده می شد که به جای دانشجو مورد حمله قرار گرفته و پس از مضروب شدن به داخل کامیون کشیده شدند. چون احتمال وقوع حوادث وخیم تری می رفت، لذا برای حفظ جان دانشجویان، دانشکده را تعطیل کردند به آنها دستور دادند که به خانه های خود بروند و تا اطلاع ثانوی در خانه بمانند

رییس وقت دانشگاه تهران برای این که جلوی نا آرامی ها را بگیرد، کل دانشگاه را تعطیل کرد. حضور نظامیان در صحن دانشکده ی فنی باعث شد که بین نظامیان و دانشجویان زد و خورد شود. عده یی از سربازان، دانشکده ی فنی را محاصره کرده بودند تا کسی از میدان نگریزد. آنگاه دسته یی از سربازان با سرنیزه از در بزرگ دانشگاه وارد شدند. مصطفی بزرگ نیا به ضرب سه گلوله از پا در آمد، مهندس شریعت رضوی که ابتدا هدف قرار گرفته بود و به سختی مجروح شده بود دوباره هدف گلوله قرار گرفت. احمد قندچی حتی یک قدم هم به عقب برنداشته و در جای اولیه ی خود ایستاده بود و از گلوله باران اول مصون مانده یکی از جانیان "دسته ی حاجیباز" با رگبار مسلسل سینه اش را شکافت.

بعد از پایان درگیری ها، احمد هنوز زنده بود. او را به یکی از بیمارستان های نظامی تهران منتقل کردند. در حالی که در درگیری ها لوله ی شوفاژ در مقابل احمد ترکیده بود و آب جوش سر و صورت او را بشدت سوزانده بود، با این حال مسؤولان بیمارستان از مداوا و حتی تزریق خون به او ابا کردند و 24 ساعت بعد، او مظلومانه شهید شد. در جریان درگیری 16 آذر عده ی زیادی از دانشجویان که تحت فشار و حمله قرار گرفته بودند به ناچار با آزمایشگاه پباه بردند. پس از ختم گلوله باران دقیقه یی سکوت دانشکده را فرا گرفت. ناگهان میان سکوت فرياد بلندی به گوش رسید که مانند دشنه در قلب ها فرو رفت و از چشم خیلی از دانشجویان اشک جاری شد.فرياد های بلند و سوزناک می فهماند که عده یی مجروح شده اند و در همانجا افتاده اند. اولیای دانشکده، مستخدمان و چند نفری از دانشکده ی پزشکی می خواستند مجروحان را به پزشکی برده معالجه کنند ولی سربازان با تهدید به مرگ ماتع این کار شدند. بدن مجروحان در حدود دو ساعت در وسط دانشگاه افتاده بود و خون جاری بود تا بالاخره جان سپردند. بدین ترتیب سه نفر از دانشجویان (بزرگ نیا، قندچی، شریعت رضوی) شهید و بیست و هفت نفر دستگیر و عده ی زیادی مجروح شدند.

برای کم رنگ کردن واقعه ی 16 آذر، جنایت کاران شروع به دروغ بافتن کردند. در مقابل خبرنگاران گفتند که «دانشجویان برای گرفتن تفنگ سربازان حمله کردند سربازان نیز اجباراً تیرهایی هوایی شلیک نمودند وتصادفا سه نفر کشته شدنددر همان روزها یکی از مطبوعات نوشت: «اگر تیرها هوایی شلیک شده، پس دانشجویان نیز پر در آورده و خود را به گلوله زده اند»!

رژیم برای این که واقعه ی 16 آذر زودتر از یادها برود از برپایی مراسم یادبود شهدا جلوگیری کرد. درست روز بعد از این واقعه، یعنی 17 آذر نیکسون به ایران آمد و در همان دانشگاه، در همان دانشگاهی که هنوز به خون دانشجویان بی گناه رنگین بود دکترای افتخاری حقوق دریافت کرد.


هیچ نظری موجود نیست: