۱۳۹۱ آذر ۵, یکشنبه

عقاید

امروز با یکی از رفقا من باب نوشته اخیرش حرف می‌زدم، گفت خوب تو بلاگت بنویس بیام اونجا فحش بدم، دیدم ایده بدی نیست :ی

البته یه کم بحث خیلی زود فلسفی می‌شه و منم اصلا صلاحیت این رو ندارم که در این موارد نظر بدم. اما خوب حالا می‌گم، ولی یادتون باشه که طبق معمول خیلی می‌تونه مضخرف باشه.

نکته اینه که ملت اصلا باید به عقاید هم احترام بگذارن یا نه. یا احترام گذاشتن به عقاید هم یعنی چی و اینا. بعد خوب دوستمون به این نکته اشاره کرده بود که ملت سر عقایدشون کون همدیگه رو پاره کردن. یا یه چیزایی هست که به تاریخ مللی بر می‌گرده که اون عقاید رو داشتن و این حرفا. خوب خیلی متین بود حرفاش. اما یه سری چیزا گفتم اضافه کنم.

یکی اینکه ملت سر این چیزا معمولن بحث می‌کنن بدون اینکه اصلا سر تعاریف اولیش به تفاهم رسیده باشن.  مثلا تو همین نوشته دوستم،‌ اینکه مسلمونا دهن غیر مسلمونا و  به قول خودشون کافرها رو سرویس کردن؛ حالا می‌شه به اون عقاید احترام گذاشت یا نه؟ خوب نکته اصلا اینه که مثلا طرف عقیده داره که یارو کافر هست و نجس؛ این از اینکه به خاطر این عقیده بره کافره رو بکشه که نجاست زمین رو کم کرده باشه کاملا جداست. 

یا اون بحث نازی‌ها که کرده بود، خوب می‌شه مثلا طرف‌دار نازی‌ها بود؟ اصلا این جمله یعنی چی؟ منظور اینه که بریم همه مثلا یهودی‌ها رو بکشیم یا اینکه به نظرمون یهودی‌ها موجودات گهی هستن؟ خوب خیلی راحت اگه مورد اول باشه می‌شه گفت که غلط کردی بشین سر جات بینیم بابا. ولی اگه مورد دوم باشه خوب می‌شه سرش بحث کرد. ممکنه عقیده یارو به نظر ما خیلی مسخره و احمقانه یا هر طوری دیگه‌ای باشه، چه یهودیه چه طرف مقابلش، خوب این هم نظر ماست؛ ولی بعید می‌دونم دلیل بشه که طرف رو از اینکه این عقیده رو داشته باشه بشه محروم کرد. می‌شه باهاش حرف زد و یه سری دلیل آورد که مثلا عقایدش تو سیستم منطقی ما درست نیست. شاید سیستم منطقی ما رو پذیرفت و یه طور دیگه فکر کرد، شاید هم نه. ولی فرق ما با اونا فقط اینه که فرضیات متفاوتی داریم بنابراین نتایج متفاوتی می‌گیریم که میشه عقایدمون. البته الان به وضوح فرض کردم که ملت تو سیستم منطقی زندگی می‌کنن، به وضوح خیلی وقتا این فرض برقرار نیست.

ممکنه یکی بگه خوب یه سری عقاید دیگه خیلی تابلو غلطن. من با این حرف خیلی کنار نمیام چون به محض اینکه بخوایم بگیم یه چیزایی غلطن یه چیزایی درست، دعوامون می‌شه. ترجیح می‌دم فکر کنم که بیشتر یا اختلاف سلیقه هستن یا همون اختلاف پایه‌های منطقی؛ چون اصلا پایه نیستم که خوب و بد و درست و غلط به این راحتی قابل تعریف باشن. حالا اگه یه جماعتی در حد یک جامعه یک سری عقیده داشته باشن که من شخصا باهاشون کنار نیام، یا باید سعی کنم عوضش کنم، یا کنار بیام، یا بیام بیرون و بی‌خیال شم. مثلا مصر انتخابات شد و یارو مسلمونه برنده شد. با فرض اینکه انتخابات درست بوده، خوب ملتش اینو ترجیح دادن دیگه، ممکنه من شخصا نا‌امید شم از اون جماعت، ولی نمی‌تونم بگم نه غلط کردین عوضش کنین که. ولی خوب ممکنه رقبتم به اینکه برم اونجا کمتر شه.

اینا اصلا نتیجش این نیست که من معتقد باشم این سیستم‌ها و عقیده‌ها رو نباید در راستای تغییرشون تلاش کنیم. منظورم فقط اینه که نمی‌شه زور بگیم و مجبورشون کنیم.

یه چیز دیگه هم اینه که مثلا جامعه‌هه معتقد به ولایت فقیه باشه؛ باشه، خوش به حالش، ولی به محض اینکه بخواد به زور یه جای دیگه دست‌کاری کنه، یا اون اتقلابش رو به زور صادر کنه، یا به خاطر اختلاف عقایدش با یه سری آدم دیگه بهشون حمله کنه، دیگه ریده. از طرفی وقتی مردم خودش رو مجبور کنه که یک سری عقیده رو نداشته باشن، یا یک سری عقیده رو داشته باشن، باز هم دیگه ریده. من هیچ‌وقت به خاطر عقاید یک نفر بهش حمله نمی‌کنم، اما اگه به خاطر عقایدم بهم حمله کرد، یا دخالت کرد، وارد جنگ شده و قوانین زمان جنگ با قوانین زمان صلح کاملا متفاوت هستن.

البته خیلی بحث کلی و تخماتیکیه. یکی از دلایلش اینه که اصلا نمی‌شه خط مشخصی کشید بین عقاید و اعمال. ممکنه اصلا یک سری عقیده، عقیده به یک سری موجودیت خارجی باشه تا یک سری مفاهیم انتزاعی. مثلا یک سری اعتقاد داشته باشن یک سری سرویس‌ها بایدعمومی و در اختیار همه باشن، یک سری بر عکس. حالا اینا چطوری با هم برخورد کنن و از چه ابزارهایی حق استفاده دارن؟

شاید قبلا آدم‌ها اینقدر متفاوت فکر نمی‌کردن یا اینکه آدم‌هایی که متفاوت فکر می‌کردن اینقدر کنار هم نبودن، واسه همین خیلی راحت‌تر به این نتیجه می‌رسیدن که با هم دعوا کنن و بجنگن سر عقایدشون، ولی الان خیلی تفاوت‌ها زیاد شده و ملت یه طورایی به این نتیجه رسیدن که بهتره تفاوت‌ها رو بپذیرن، وگرنه یه سره باید بجنگن. اما واقعا تفاوت‌ها خیلی وقت‌ها متناقض می‌شن و در مقابل هم قرار می‌گیرن. حالا اینکه چطوری این تناقض‌ها باید حل بشه و کی این حق و صلاحیت رو داره که  بگه در این مواقع چه باید کرد (منظورم در تک تک مواقعه)، نظر خاصی ندارم.

وای چقدر خذعول گفتم. ولی مزه داد :ی

۳ نظر:

علیرضا گفت...

آفرین آفرین D:

اول این‌که مث‌که مزخرف درست باشه. D:

دوم این‌که دو تا چیز خوب گفتی (حالا البته نمی‌خوام بگم که بقیه‌ش رو بد گفتی :)))، یکی این قضیه‌ی تفاوت عقیده و عمل، و یکی هم این قضیه‌ی دو گروهی که تفاوت عقیده دارن در مورد یه موضوع عملی D:
این دومیه مشکل منم هس. (نه که من قراره همه‌ی مشکلات دنیا رو حل کنم، از اون نظر باید این رو هم حل کنم D: )

ولی حالا یه چی بگم. یه چیزی که من تو اون پسته می‌خواستم بگم و فک کنم خیلی موفق نشدم، این بود که، مثلاً فرض کن من بیام بگم مسلمونا خرن. بعد مسلمونا میان به من می‌گن که داری به مسلمونا توهین می‌کنی. حرف من اینه که، وقتی یکی می‌گه من مسلمونم، معنی‌ش اینه که معتقده کافرا نجسن، پس اونم داره به من توهین می‌کنه. یعنی همون‌طور که من می‌گم مسلمونا خرن توهینه به مسلمونا، اونم که میاد می‌گه من مسلمونم به طور غیر مستقیم (یا مستقیم؟) توهینه به من نامسلمون D:
حالا نه که من ناراحت شم اگه بهم فحش بدن. منتها می‌خوام به این اشاره کنم که این‌که کی داره به کی توهین می‌کنه رو می‌شه توپش رو انداخت تو زمین حریف. p:
یعنی اگه یکی از مسلمونا بخواد مظلوم نمایی کنه که به عقاید من توهین شده، منم می‌تونم مظلوم نمایی کنم که به عقایدم توهین شده.

حالا یه چیز دیگه‌ای هست که شما می‌تونید بگین اینه که بگین من مسلمونم و معتقد نیستم که کافرا نجسن. یا من مسلمونم و به حجاب معتقد نیستم. یا من مسلمونم و یه چیزایی که آخوندا می‌گن رو قبول ندارم. که حالا اون بحثش جداست و من یه سری سر اون دوباره میام بهت فحش می‌دم D:

آلیس گفت...

آقا ولی بعضی چیزا هست که آدما روش پافشاری می‌کنن و می‌گن این عقیده‌ی ماست و شما باید بهش احترام بزارید و اینا ولی کلاً اون قضیه‌هه خیلی وقته که کلاً زیرآبش خورده. مثلاً همین قضیه نازی و اینا اگه همون جوری باشه که قبلاً بوده خوب من هیچ وقت نمی‌تونم فکر کنم یه آدمی می‌تونه بهش معتقد باشه. منظورم این نیست که باید دهن طرفو سرویس کرد که چرا فلان عقیده رو داری. منظورم اینه که نمی‌تونی هر عقیده‌ای داشته باشی بعد به خاطر اینکه چیز زیادی در مورد ماجرا نمی‌دونی الکی بگی من هر عقیده‌ای می‌تونم داشته باشم و تو باید به عقیده‌ی من احترام بزاری و بزاری من این عقیده رو داشته باشم!

Me گفت...

علیرضا من می‌فهمم که همین‌که یارو بگه مثلا مسلمونه به تو چرا باید بر بخوره، اما واقعیت اینه که بیشتر این چیزا به مسائل تاریخی بر می‌گرده. حالا اینو در نظر داشته باش که ما الان عملا در یک مرحله گذار از باورهای گذشته هستیم که توش ملل می‌خواستن همدیگه رو به قولی ارشاد کنن و مثلا مسلمونشون کنن و هر چیزه دیگه‌ای، به سیستمی که توش آدم‌ها تا حد خیلی بهتری به این باور رسیدن که بهتره در مورد باورها به هم زور نگن. حالا یه کم شاید در حد یک یا چند نسل قاعدتا باید آدم‌ها به قولی سعه‌صدر داشته باشن که این کینه‌ها از بین بره.

ولی خوب اینا همش این فرض رو داره که آدم‌ها به این باور رسیده باشن که همدیگه رو انگشت نکنن، یه جاهایی هنوز به این نتیجه نرسیدن، مثلا ایران.

حالا آلیس، دو تا نکته هست که باید در مورد حرفای تو بگم.
یکی اینکه باید در نظر داشته باشی که این نوشته‌ها رو دو تا آدم بلاد کفر نشین نوشتن، که اتفاقا مردم توش خیلی راحت‌تر دارن با عقاید هم‌دیگه کنار میان. همون‌طور که گفتم، همه این حرف‌ها مال زمان صلحه، و من احساس نمی‌کنم که تو ایران هیچ گونه صلحی در زمینه عقاید برقرار باشه وقتی آدم‌ها هنوز به صرف عقیدشون می‌تونن کشته بشن.
نکته بعدی اینه که مثال نازی‌ها، صرفا یک مثال خیلی اکستریم (ریدما، معنیش یادم نیومد) هست برای اینکه بحث واضح بشه. معمولا اینطوری نیست که واقعا تو بتونی به این راحتی ارزش‌گزاری کنی روی عقاید. و اصلا نکته اینه که سعی کنیم این وزن ارزش‌گزاری روی عقاید رو تو جامعه کم کنیم (تا وقتی اون عقاید وارد عمل و ضربه زدن و صدمه زدن به بقیه نشدن). و یک زیر نکته هم اینکه با اینکه مثال نازی‌ها خیلی بدیهی میاد، آدم‌هایی هنوز جزو این گروه‌ها هستند و رسما نازی حساب می‌شن. تو شاید بگی خیلی احمقانست، ولی شاید نازی بودن تو نظر تو همونقدر احمقانه باشه که نماز خوندن تو نظر یکی دیگه مثلا (باز تاکید می‌کنم تا زمانی که نازیه نره بقیه رو بکشه).