۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

درخت کوچک زیبای من

آمیخته‌ای از کین، طغیان و اندوه در روحم سر کشید. بی آنکه بتوانم جلوی خودم را بگیرم فریاد زدم:
- چه مصیبتی است که آدم پدر فقیری داشته باشد...
از کفش‌های تنیسم چشم برداشتم و گالش‌هایی را که در برابرم توقف کرده بود دیدم....
درخت زیبای من

هیچ نظری موجود نیست: