۱۳۸۹ اردیبهشت ۶, دوشنبه

ابلهانه


اول بگم که قصد این رو ندارم که سرتون رو درد بیارم. این پست هم هیچ ارزشی جز اینکه نوشته باشمش نداره. می‌نویسم که نوشته باشم. چون این روزها نوشتن تنها راه اینه که یه چیزی گفته باشم.

کارها زیاد شده. اما بد نیست. این نشونه اینه که بیکار نیستی. بدیش اینه که حوصله خونه رو ندارم. دلیل خاصی هم نداره. هیچ ایرادی نداره خونه. راستش باشگاه هم خیلی سخت می‌رم. هر روز که باید برم کلی با خودم کلنجار می‌رم که بتونم جم کنم برم. گشادیم میاد. نمی‌دونم. بدیش اینه که دوشنبه‌ها تمرین خیلی سوسولیه و حوصلم سر می‌ره. یه سری کار هم برای یکی از بچه‌ها باید بکنم که خیلی عقب افتاده. و اون کارها رو حتما باید تو خونه انجام بدم. همدمی نیست. کسی هم که دلم بخواد و بتونم باهاش حرف بزنم نیست. کلی هم حرف دارم که دلم می‌خواد به یکی بگم. اما باز کسی نیست. یه جورایی تنهام. فعلا هم که به خاطر این سیستم سربازی و اینا قصد رفتن ندارم. باید یه کار جذابی برای خودم جور کنم. البته امکاناتش هست. می‌تونم عکاسی، ورزش، موسیقی یا همچین کاری کنم. اما اینا ارضام نمی‌کنه. یه کاری که احساس خوشحالی و مفید بودن کنم. باید با یکی از دوستام حرف بزنم. فکر کنم اون یه کارایی می‌کرد. عجب مزخرفی شدم. ایراد از خودمه. چون واقعا همه چیز دور و برم مرتب و خوبه. شاید مسافرت تنها. مثل قدیم‌ها :)


این سایت هم که بسته شده توسط مخابرات و اینا. رو اعصابه

هیچ نظری موجود نیست: