من هیچ وقت کافه پراگ نتونستم برم. چند بار سعی کردم ولی هر بار که رفتم تعطیل بود.
ولی خوب، از حال و هوای آدمهایی که میرفتن، میشد فهمید که چطور جاییه.
حالا حکومت دلش میخواد زحمتش رو کمتر کنه و تو همه کافهها رو یهجا بتونه ببینه، همه کافهها دوربین باید نصب کنن. البته این سوال پیش میاد که این آدمها تو حکومت اصلا پیش نیومده که ۱۹۸۴ رو بخونن؟ یا خیلی کتابای دیگهی تو همین زمینه.
بعد خوب این یه کافه اونقدری بچههاش با شرف بودن که ببنده و زیر بار این قضیه نره. هزینهای که همشون پذیرفتن که بپردازن.
گریم گرفت، چون یاد همه هزینههایی میافتم که آدمها دارن هر روز میپردازن. تو این مورد به خصوص هم فقط بچههای پراگ نیستن که دارن هزینه میدن. این هزینه رو همه آدمهایی که دوست داشتن برن اونجا و حالا یه جایی که خیلی دوسش داشتن، دیگه نیست که برن، میدن. این چیزا خیلی واضحتر از بقیه هزینههایی که آدمها میدن، اجتماعیه. اینطوری محکم میزنه تو صورتت.
از اینجا خوندم اول البته.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر