بالاخره به چشمپزشکی راه پیدا کردم. بعد از کلی وقت گرفتن و اینا رفتم اونجا. دکتره یه آقای پیری بود. بعد رفتم توی مطب نشستم تا دکتر بیاد. وسایل رو که نگاه کردم انگاره که اومدم موزهی وسایل چشمپزشکی. من از وقتی سه سال و شش ماهم بود عینک میزنم ولی هیچوقت یادم نیست که وسایل مطب تو تهران اینقدر قدیمی بوده باشه. حتی از لامپ اون دستگاه معلوم بود که خیلی قدیمیه. گمانم ۲۰ ۳۰ سالی حداقل عمر اون وسایل بود. البته خود دکتر هم همچین جوون نبود، سن بابابزرگ ۲۸ سال پیش فوت شدهی من رو داشت فکر کنم.
بعد آقاهه اومد و من مدارک رو نشون دادم و به این نتیجه رسید که معاینه کنه. بعد که معاینه کرد و چشم من رو دید، گفت خیلی خوب عمل شده، پوزش خورده بود. بعد گفت خیلی هم خوب ترمیم پیدا کرده. اصلا دیگه اگه من بودم میگفتم از این قطرهها نریزی. الان دیگه چشمت کاملا درست شده. یعنی معلوم بود با این دستگاههایی که اینا دارن نمیشه اینطوری عمل کرد. طرف هیجانزده شده بود چشم من رو دیده بود. خوب اسکلا شما که این همه پول میگیرید برید دستگاه بخرید. فقط بابت ویزیت ساده از من ۱۷۵ دلار گرفت. البته بیمه یه مقادیری از این رو بعدا در قالب چک قاعدتا به من میده.
نکته باحالش همچین مکالمهای بود:
- پس ایران عمل کردی
- آره
- تهران؟
- اوهوم
- الان که از ایران در اومدی اومدی یه جای دیگه نظرت چیه؟
- خوب خیلی خوبه اون تو خیلی داغونه. دیگه همه دارن میرن زندان و سیستم کاملا داغون شده و اینا.
- نمیدونم چطوری همچون کشوری به اینجا میرسه. خیلی خوب بود. اون موقع که شاه بود خیلی درستتر بود.
- آره ولی اون موقع هم خوب مردم راضی نبودن.
- آره آره، میدونم. اما اینا پس چرا اینطوری شدن؟
- مردم فکر میکردن سیستم مذهبی جواب میده. ولی خوب نمیده.
- آره وقتی ملت میخوان با خدا کار کنن و به حرفای اون گوش کنن و با اون حرف بزنن اینطوری میشه.
- نه لزوما مذهبی. همه سیستمهای ایدئولوژیک اینطوری میشن.
- آره. خداهه میتونه هر چیزی باشه.
خیلی خوب بود دیدم همچین آدمی اینجا. چون اینجا اصلا به این سادگیها آدم درست حسابی اینطوری پیدا نمیشه. خوشحالم کرد دیدنش. کاش میشد باهاش دوست شد.
بعد آقاهه اومد و من مدارک رو نشون دادم و به این نتیجه رسید که معاینه کنه. بعد که معاینه کرد و چشم من رو دید، گفت خیلی خوب عمل شده، پوزش خورده بود. بعد گفت خیلی هم خوب ترمیم پیدا کرده. اصلا دیگه اگه من بودم میگفتم از این قطرهها نریزی. الان دیگه چشمت کاملا درست شده. یعنی معلوم بود با این دستگاههایی که اینا دارن نمیشه اینطوری عمل کرد. طرف هیجانزده شده بود چشم من رو دیده بود. خوب اسکلا شما که این همه پول میگیرید برید دستگاه بخرید. فقط بابت ویزیت ساده از من ۱۷۵ دلار گرفت. البته بیمه یه مقادیری از این رو بعدا در قالب چک قاعدتا به من میده.
نکته باحالش همچین مکالمهای بود:
- پس ایران عمل کردی
- آره
- تهران؟
- اوهوم
- الان که از ایران در اومدی اومدی یه جای دیگه نظرت چیه؟
- خوب خیلی خوبه اون تو خیلی داغونه. دیگه همه دارن میرن زندان و سیستم کاملا داغون شده و اینا.
- نمیدونم چطوری همچون کشوری به اینجا میرسه. خیلی خوب بود. اون موقع که شاه بود خیلی درستتر بود.
- آره ولی اون موقع هم خوب مردم راضی نبودن.
- آره آره، میدونم. اما اینا پس چرا اینطوری شدن؟
- مردم فکر میکردن سیستم مذهبی جواب میده. ولی خوب نمیده.
- آره وقتی ملت میخوان با خدا کار کنن و به حرفای اون گوش کنن و با اون حرف بزنن اینطوری میشه.
- نه لزوما مذهبی. همه سیستمهای ایدئولوژیک اینطوری میشن.
- آره. خداهه میتونه هر چیزی باشه.
خیلی خوب بود دیدم همچین آدمی اینجا. چون اینجا اصلا به این سادگیها آدم درست حسابی اینطوری پیدا نمیشه. خوشحالم کرد دیدنش. کاش میشد باهاش دوست شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر