خوب یک هفته رفتم سربازی و اومدم مرخصی.
روز اول که رفتیم اونجا پذیرش بشیم یه کم تو آفتاب نگه داشتنمون و این ور اون ور رفتیم تا لباسهامون رو
دادن. اکثرا هم اندازه بچهها نبود و با هم عوض کردن تا اوضاع یه کم بهتر شد. قرار شده بود که بعد دادن لباسها مرخصی ندن و همونجا لباسها رو تنظیم کنن. یه سیستم تخمی که نگو. مثلا قراره بچهها نظم یاد بگیرن. تنها چیزی که پیدا نمیشه نظمه :))
بعد رفتیم تو آسایشگاه. اینا جا برای ما نداشتن. اینقدر زیاد گرفتن که اصلا ما جا نمیشدیم تو آسایشگاه. خلاصه بعد از ۲ روز بالاخری فاصله تختها رو کم کردن و تونستن ما رو جا بندن. اما اساسی اضافه بر ضرفیتشون گرفتن.
روزای اول تا قبل از شنبه یه کم بهچبچپ بهراستراست کار کردن و رژه و قدم رو و از این مذخرفات.
صبح ساعت ۳.۵ بیدارباش میدن. صبحانه. نماز. نظافت. تا ساعت ۶:۱۰. بعدش صبحگاه و مسخره بازی. تا ساعت ۱۰ یا ۹. بعدش برو سر کلاسهایی که توی ۶ ساعتش قدر ۱۰ دقیقه مطلب وجود داره. تا ساعت ۱۲:۳۰. بعدش نماز. بعد دوباره تا ۴ کلاس. بعدش دیگه دست خودتی. اما کاری نمیشه کرد. همه خسته و کوفته. البته من که یه روز حال کردم رفتم باغچه آب دادم. یه مدت زیادی هم صرف صف تلفن میشه. ۸۰۰ نفر آدم و ۴ تا تلفن. یه فروشگاه هم هست که ماه کوفتی رمضون از ۷ جنس میفروشه. چیزی هم نداره.
غذای اونجا اصلا خوب نیست. خیلی داغونه. اما قابل خوردن. برای ما که دانشگاه غذا خوردیم جیز عجیبی نیست. اما برخورد آدمای اونجا خیلی خوبه. مخصوصا که کل گردان لیسانس و قوق لیسانس هستن و گروهان ما هم همه قوق لیسانس دکترا. برای همین خیلی بهمون سادهتر میگیرن. اصلا هم بد حرف نمیزنن. من که در مجموع راضیم. جای خوبیه. هواش هم خوبه. گاهی هم مرخصی شهری میشه گرفت. سیستم خوبه کلا.
۲ ماه آرومیه. بدون هیچ دغدغهای. راحتتر از بقیه زندگی میگذره :)
۱ نظر:
chetori adrin?
koja oftadi aamoozeshi ?
sai kon halesho bebari chon zood migzare
-Vahid Shavikloo
ارسال یک نظر