به طرز کاملا بارزی الان از محدودیتهایی که برای دخترها وجود داره شاکیم. خیلی هم شاکیم. طوری شده که اصلا دلم نمیخواد به کسی بگم بیا بریم بیرون.
قشنگ اینطوری شده که به هر کسی که میگی، باید بره کلی تلاش کنه که بتونه ۲ ساعت بیرون باشه و این به طرز عذاب آوری روی روان من داره راه میره. اصلا هم حوصله بحث کردن سر اینکه چرا اینطوریه و تقصیر کیه و تقصیر کی نیست رو ندارم. الان رو این حالتم که وقتی کسی همچین برخوردی میکنه کاملا شاکی میشم. و احتمالا همه این آدمها هم میتونن تا صبح بنشینن و برای من توضیح بدن که چرا اینطوری شده. ولی احتمالا نمیدونن که خود من میتونم خیلی بیشتر از اونها در این مورد توضیح بدم و توجیه کنم.
اما نکته مهم چیزیه که اتفاق میفته و اصلا دوست داشتنی نیست. حالا دلیلش هرچی که میخواد باشه.
قشنگ اینطوری شده که به هر کسی که میگی، باید بره کلی تلاش کنه که بتونه ۲ ساعت بیرون باشه و این به طرز عذاب آوری روی روان من داره راه میره. اصلا هم حوصله بحث کردن سر اینکه چرا اینطوریه و تقصیر کیه و تقصیر کی نیست رو ندارم. الان رو این حالتم که وقتی کسی همچین برخوردی میکنه کاملا شاکی میشم. و احتمالا همه این آدمها هم میتونن تا صبح بنشینن و برای من توضیح بدن که چرا اینطوری شده. ولی احتمالا نمیدونن که خود من میتونم خیلی بیشتر از اونها در این مورد توضیح بدم و توجیه کنم.
اما نکته مهم چیزیه که اتفاق میفته و اصلا دوست داشتنی نیست. حالا دلیلش هرچی که میخواد باشه.