۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه

Politicians

It's said that "being POLITE makes people happier".

That's true; but as a consequence, POLITICIANS use POLITENESS as a tool to tell people lies and still make them happy.

OK, I don't feel any kind of desire to use that tool.

بهنام - نهال

بهنام گنجی پنجشنبه خودکشی کرد.
نهال سحابی پنجشنبه خودکشی کرد.

چرا؟ زندان فقط به خاطر اینکه دوست کوهیار گودرزی بودن؟ اگه اینقدر از آدمایی مثل کوهیار می‌ترسین که خوبه.

یعنی گه به قبر من بگیرن که نشستم اینجا عین این آدم‌های شاد روزگار دارم کد می‌زنم که ۴ تا سلول از هم جدا شن.
گه به قبر من بگیرن که ۲ سال تمام بعد از فقط ۱۰۵ روز زندان همچین ساکت شدم که صدا از مورچه شنیدید از من هم شنیدید.

ریدیم داداش. تعارف که نداریم.

۱۳۹۰ مهر ۵, سه‌شنبه

Washrooms

من همیشه برام سوال بود که فرق بین توالت زنانه با مردانه چیه.

تو ایران که بودیم یه شب‌هایی که می‌موندم دانشگاه و هیچ کسی نبود می‌رفتم گاهی دستشویی دخترا. ولی هیچ فرقی نمی‌کرد. فقط گاهی آیینه اونا مرتب‌تر و بزرگتر بود.

اینجا هم خیلی این کنجکاوی رو داشتم. البته یه کم واضحتر می‌شه اینجا. مثلا خوب دخترا چون خیلی قابلیت هدف‌گیری و اینا ندارن از اون دستشویی سرپایی ها به دردشون نمی‌خوره و خوب قاعدتا ندارن. اما اینجا یه فرق باحال دیگه هم بود. تو دستشویی اونا گاهی از این دستگاه‌ها که تامپون و نواربهداشتی می‌فروشه گذاشتن. ایده خوبیه‌ها. فکر کردم چقدر کار این بندگان خدا رو راحت می‌کنه و استرس رو کم می‌کنه.

ولی انصافا فرق دیگه‌ای ندارن فکر کنم.

۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبه

Edmonton

اینجا که اومده بودم اول کار خوب لپ‌تاپ نداشتم. بعد از یک هفته هم رسیدم به یک هفته که ۲شنبه هم تعطیل بود. به یکی از دوستام که تو ادمونتون بود گفتم بیام اونجا هستین؟ گفت آره.

از بچه‌های دانشگاه تهران بودم. خلاصه رفتم پیش فاطمه و میثم. دستشون درد نکنه حسابی وقت گذاشتن و ۲ ۳ روز تعطیل کردن کار و زندگی رو.

روز اول رفتیم یه جا که صبحونه نهار باهم بخوریم. اینا از اونجا که آخر هفته‌ها همیشه دیر بیدار می‌شن یه پدیده‌ای دارن به اسم برانچ که همون وسطا می‌خورنش. بعد هم رفتیم خرید و من اگه به خودم بود به این سادگی‌ها از این خرید‌ها نمی‌رفتم. رفتیم یک جایی که هرچی اضافه اومده بود آورده بودن اونجا و ارزون‌تر می‌دادن.



روز بعد هم رفتیم طبیعت گردی. خیلی خوب بود. ۱۰ کیلومتر راه رفتیم و نهار و اینا.


روز آخر هم رفتیم پاساژ بزرگ ادمونتون.

و شهر بازی توی اونجا


با تشکر فراوان از

۱۳۹۰ شهریور ۳۱, پنجشنبه

reverse ssh tunneling

It's obvious that I need to connect to my computer at work, from my computer at home.

The problem is that the lab computer is behind a firewall in a NAT. They provide us a web based interface to access our computers which is awful.

A naive idea is that to run an agent on the lab computer to hook some file on the web, read commands from there, and place results somewhere there. But there should be a way in open source world to do that easier. I was sure that guys did that before.

So I googled "reverse ssh to a computer on a nat". That was the first thing which I could search for. And that was really the answer. "Reverse SSH Tunneling" is the way you can do that. Then I used this page.

But I used my own computer at home to work as server. Yes I did a port forwarding on my router which is always alive. But I don't want my home computer be on all the times. So I have to find a way to make sure that the line is up even there is a disconnection for whatever reason; even restarting my home computer.

Googling something like "automatic ssh reconnect" yields to the solution. I choose this page and saved it as a script on my lab computer. So I run it under a terminal when I turn on my lab computer. I couldn't give it to "at" command. I don't know why it didn't work but that works for me.

The last thing is that I want ssh to be done without any password requirement. So I googled "automatic ssh login" and used this page for that. The last problem was that I already generated a private key for myself and set a password for that. Now I want to remove that password so that the ssh is done completely automatic.

So this is what I googled: "how to remove password from generated private key". And using this page I removed the password from my private key and replaced the new one with the old one.

OK, let's go home and work from there ;)

۱۳۹۰ شهریور ۳۰, چهارشنبه

eye check

بالاخره به چشم‌پزشکی راه پیدا کردم. بعد از کلی وقت گرفتن و اینا رفتم اونجا. دکتره یه آقای پیری بود. بعد رفتم توی مطب نشستم تا دکتر بیاد. وسایل رو که نگاه کردم انگاره که اومدم موزه‌ی وسایل چشم‌پزشکی. من از وقتی سه سال و شش ماهم بود عینک می‌زنم ولی هیچ‌وقت یادم نیست که وسایل مطب تو تهران اینقدر قدیمی بوده باشه. حتی از لامپ اون دستگاه معلوم بود که خیلی قدیمیه. گمانم ۲۰ ۳۰ سالی حداقل عمر اون وسایل بود. البته خود دکتر هم همچین جوون نبود، سن بابابزرگ ۲۸ سال پیش فوت شده‌ی من رو داشت فکر کنم.

بعد آقاهه اومد و من مدارک رو نشون دادم و به این نتیجه رسید که معاینه کنه. بعد که معاینه کرد و چشم من رو دید، گفت خیلی خوب عمل شده، پوزش خورده بود. بعد گفت خیلی هم خوب ترمیم پیدا کرده. اصلا دیگه اگه من بودم می‌گفتم از این قطره‌ها نریزی. الان دیگه چشمت کاملا درست شده. یعنی معلوم بود با این دستگاه‌هایی که اینا دارن نمی‌شه اینطوری عمل کرد. طرف هیجان‌زده شده بود چشم من رو دیده بود. خوب اسکلا شما که این همه پول می‌گیرید برید دستگاه بخرید. فقط بابت ویزیت ساده از من ۱۷۵ دلار گرفت. البته بیمه یه مقادیری از این رو بعدا در قالب چک قاعدتا به من می‌ده.

نکته باحالش همچین مکالمه‌ای بود:
- پس ایران عمل کردی
- آره
- تهران؟
- اوهوم
- الان که از ایران در اومدی اومدی یه جای دیگه نظرت چیه؟
- خوب خیلی خوبه اون تو خیلی داغونه. دیگه همه دارن می‌رن زندان و سیستم کاملا داغون شده و اینا.
- نمی‌دونم چطوری هم‌چون کشوری به اینجا می‌رسه. خیلی خوب بود. اون موقع که شاه بود خیلی درست‌تر بود.
- آره ولی اون موقع هم خوب مردم راضی نبودن.
- آره آره، می‌دونم. اما اینا پس چرا این‌طوری شدن؟
- مردم فکر می‌کردن سیستم مذهبی جواب می‌ده. ولی خوب نمیده.
- آره وقتی ملت می‌خوان با خدا کار کنن و به حرفای اون گوش کنن و با اون حرف بزنن این‌طوری میشه.
- نه لزوما مذهبی. همه سیستم‌های ایدئولوژیک این‌طوری می‌شن.
- آره. خداهه می‌تونه هر چیزی باشه.


خیلی خوب بود دیدم همچین آدمی اینجا. چون اینجا اصلا به این سادگی‌ها آدم درست حسابی این‌طوری پیدا نمیشه. خوشحالم کرد دیدنش. کاش می‌شد باهاش دوست شد.

laptop

من دو تا اشتباه استراتژیک کردم در مورد خریدهام قبل از اومدن.

اولیش این بود که تو ایران قبل از اینکه بیام اینجا موبایل خریدم. اونجا ۸۵۰ پول موبایل دادم در صورتی که اینجا ۲۰۰ بود.

دومیش هم این بود که من ایران لپ‌تاپ رو گذاشتم که از اینجا بخرم. اما اینجا اصلا لپ‌تاپ خوب پیدا نمی‌شه. اگه می‌خواین آشغال بخرین خوب خوبه خیلی هم ارزونه. اما لپ‌تاپ درست حسابی پیدا نمی‌شه. بعد از کلی گشتن مجبور شدم آنلاین سفارش بدم. اونم مشکلات خودشو داشت چون من هنوز ویزا کارت ندارم و مجبور شدیم با کارت دوستم بخریم و سر آدرسش گیر دادن و از این چیزا خلاصه.

حالا مگه لپ‌تاپ میاد لامثب. تا از چین بره ژاپن از اونجا بره آلاسکا از اوجا بره ۲ تا ایالت آمریکا تو جنوب کانادا و بیاد اینجا خوب طول می‌کشه. اینقدر دیر اومد که رفتم یکی خریدم. البته ارزون بود. تو مایه‌های ۲۷۰ دلار. تو این مایه‌ها بود که سرعت تایپ من از نوشته شدنش تو براوزر بیشتر بود. بعد که بالاخره لپ‌تاپ من به آدرس اشتباه رفت و برگشت و اینا و رسید دست من، منم رفتم اون یکی رو پسش دادم.

حالا خوبه اینا این سیستم پس گرفتن رو دارن. وگرنه که خیلی رو اعصاب بود.

Socialism - Health Care

اینجا انگاری اینطوریه که خوب از یک طرف مستعمره انگلیسه و کلی از اونجا چیز میز داره. مثلا خیلی نوشتنشون به اونها نزدیکتره. از یک طرف هم که روی سر آمریکا نشسته و کاملا با اونا رابطه داره. حالا من نمیفهمم که این سیستم سوسیالیستی دوستیش از کجا اومده. من خودم خیلی پایه اون سیستم هستم و به صورت واضحی حالم از آمریکا به هم می‌خوره. اما اینا هم ریدن.

مثلا سیستم خدمات درمانی اینا خیلی داغونه. اینطوریه که تو هیچ طوره نمیتونی خودت بلند شی بری دکتر متخصص یا بری آزمایشگاه. یه راههایی وجود داره اما خوب اینطوریه که چون خیلی پیچوندنیه، خیلی هم گرونه. بعد اینجا آزمایشگاه درست درمون اصلا زیاد نیست. وقت آزمایشگاه که میخوان بدن جونشون بالا میاد.

یکی از دوستان پاش درد میکرد. برای زانوش رفت دکتر. بعد از چند ماه که دکتر مسکن می‌داد و از این چیزا، تازه نوشت برای آزمایش. بعد از آزمایش هم ننیجه این شد که باید عمل می‌کرد و عمل کرد. اما به این سادگی که نبود. این فرایند یک سال و نیم طول کشید.

یکی دیگه از بچه‌ها هم حالش بد بود رفت دکتر. دکتر گفت اضطراری نیستی و باید بری ام‌آرآی بدی. اما وقت آزمایش برای ۵ ماه بعد داده شد. بعد از ۵ ماه که آزمایش داد دیر شده بود و دوستمون مرد. اصلا هم شوخی نمیکنم، مرد. حالا یکی نیست بگه اولا مردک دکتر، آزمایش اسمش روشه، آزمایشه، گذاشتنش که ببینی طرف چیزیش هست یا نه. اگه قرار بود تو بفهمی که دیگه آزمایشه رو نمیذاشتن. بعد هم اینکه آخه این چه سیستمیه که شما گذاشتین که تو این شهر به این گندگی اینقدر تعداد دستگاه‌هاتون کمه که مجبورید ۵ ماه بعد وقت بدید؟

یکی نیست به اینا بفهمونه که سیستم سوسیالیستی معنیش فقط این نیست که همه یه طور باشن. قراره توش همه خوب باشن. نه اینکه همه بدبخت باشن. خوب دوست عزیز ریدی دیگه.

از یک طرف سیستم اینطوری بالا آوردن از طرف دیگه مقداری از مالیاتی که ما میدیم میره برای انگلیس. اصلا یک وضعیتی.

۱۳۹۰ شهریور ۲۸, دوشنبه

rapidbaz

یکی از راه‌هایی که از جاهایی که می‌شه فایل آپلود کرد فایل بگیری اینه که از rapidbaz استفاده کنی. اینجا، یعنی در مملکت کفر، امتحان کردم، اینکه بدی اون برات بگیره به صرفه نیست. چون دانلود کردن فایل با یک کانکشن از خود این سایت‌ها به صورت ساده سریع‌تره :ی

آقای رپیدباز خیلی خوبه ولی خوب پهنای باند سرورهاش اصلا زیاد نیست. البته برای اینترنت نداشته ایران خوبه.

هااا نمیدونم چرا به رپیدباز گفتم آقا. منظوری نداشتم.

۱۳۹۰ شهریور ۲۶, شنبه

SHIT

اگه گفتین بدترین چیز تو ممالک کفر چیه؟

اسهال

آخه مگه لامسب کون گه اسهالی با دستمال پاک می‌شه

۱۳۹۰ شهریور ۲۵, جمعه

Multiple Answers in Dynamic Programming

I was to code a dynamic programming to find a solution to a problem. That was straight forward until they wanted me to output multiple best solutions. At first I tried to solve if using that dynamic table but then I modeled the problem into a graph.

The problem was though modeled as k-shortest paths in a directed acyclic graph (DAG) which is well studied between graph algorithms designers.

Finally I decided to use this "Finding k shortest paths" paper by Eppstein and existing source codes. Amazing, I completely satisfied and enjoyed reading the paper.

۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

Go Karting

بله. بالاخره من هم رفتم کارتینگ. اینجا اینقدر رانندگی‌ها حوصله سربر میشه که آدم ترجیح میده بره کارتینگ. ایران خیلی لازم نمیشد. همینطوری رانندگی لذتبخش بود.

ولی خوب شد که یک دلیلی برای گواهینامه گرفتنم پیدا شد. چون یه ماشینای بهتری بودن که فقط با گواهینامه میشد بگیری. اما تو این معمولی‌ها اینا خیلی خوب نبودن. همش عقب میموندن. برم یه کلاس بالاتر ببینم اونجا چطوریه.

هاااا. اینجا بود.

۱۳۹۰ شهریور ۱۷, پنجشنبه

Algorithm Design

Designing some combinatorial algorithms and coding them in C makes me really hot. Love you algorithm world.

Furthermore, thinking about computational complexity of my algorithms makes me come.

Pub Virginity

بله. آخر هفته پیش محض گردش و دیدار دوستان رفتم ادمونتون. حالا در مورد خود سفر مینویسم. اما در حال حاضر نکته فقط اون پاب بود که رفتیم.

با میثم و فاطمه رفتیم پاب. بنده قبل از این در همچنین اماکن لهو و لعبی حاظر نگشته بودم. اما خوب بالاخره با دوستان رفتیم. خیلی خیلی جای دوست داشتنی و سنتی و بامزه‌ای بود.

یه پاب ایرلندی سنتی بسیار باحال.

دم در آقاهه گفت که کارت شناسایی نشون بدین. من هم همراهم نبود. البته گیر دادن هم داشت چون من در مورد این اماکن باکره بودم و خوب بود که ۲ نفر همراه داشتم. خلاصه آقاهه مال میثم و فاطمه رو دید و هر ۳ رو راه داد. اونجا هم با دوستان یکی از این آبجوهای قهوه‌ای پررنگ نوش جان کردیم و بکارت خود را باز گردانیدیم.

اما آقا نکته خوب دیگش این بود که من یه خورشت ایرلندی سفارش دادم، بعد وقتی آورد دقیقا آبگوشت خودمون بود. اصلا هم شوخی نمیکنم از رفقا بپرسید :ی